سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دو خلبان نابینا که هردو عینک های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند،در حالی که یکی از آنها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می کرد.
زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد.
اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند.
در همین حال، زمزمه های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است.
اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت.
هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می شد چرا که می دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می رود.
هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می داد و چرخ های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند.
اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.
در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری می گوید :

باب، یکی از همین روزا بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن می کنن و اون وقت کار همه مون تمومه


نظر()

  

ترم اول(ترم جو گیری):الو سلام مامانی.منم هوشنگ.وای مامانی نمی دونی چقدر اینجا
خوبه. دانشگاه فضای خیلی نازیه.وای خدا خوابگاه رو بگو.وقتی فکر می کنم امشب روی
تختی می خوابم که قبل از من یه عالمه از نخبه ها و دانشمندای این مملکت توش خوابیدن -
و جرقه اکتشافات علمی از همین مکان به سرشون زده

ترم 2(ترم عاشق شدگی):آه ای مریم.ای عشق من.همه زندگی من.می خواهم
درختی شوم و بر بالای سرت سایه بیفکنم تا بر شاخسار من نغمه سرایی کنی.میخواهمت با
تمام وجود عزیزم.همه پول و سرمایه من متعلق به توست.بدون تو این دنیا رو نمی خوام.
کی میشه این درس من تموم شه تا بیام بات ازدواج کنم.امروز یک ساعت پشت پنجره
کلاستون بودم و داشتم رخ زیبایت را که همچون پروانه ای در کلاس میدرخشیدی تماشا می کردم..


ترم 3(ترم افسردگی):الو مامان سلام.مریم منو ول کرد و گذاشت رفت! مامان جون
افسرده شدم اولین عشقم بود دارم میمیرم از غصه .ای خدا بیا منو بکش راحتم کن.مامان
من این زندگی رو نمی خوام.....

ترم 4(ترم زرنگ شدگی):الو سلام مهشید جون خوبی عزیزم؟منم پژمان! کجایی نفس؟
نیستی؟دلم تنگ شده واست گنجشک کوچولوی من.بیا ببینمت قربونت برم...مهشید جون من
پشت خطی دارم .مامانمه.بعداً بت زنگ میزنم......
الو به به سلام چطوری ندا جون؟آره بابا داشتم با مامانم صحبت می کردم. پیرزن دلش تنگ
شده واسم! جوجوی من حالت خوبه؟ به خدا منم دلم یه ذره شده واست.باشه عزیزم فردا
ساعت 11 میبینمت

ترم5 (ترم مشروطه گی): الو سلام استاد! قربون بچه ات دارم مشروط میشم.2 نمره
بهم بده.به خدا دیشب بابابم سکته کرد . مرد. مامانم هم از غصه افتاد پاش شکست الان تو
آی سی یو بستریه. منم ضربه روحی خوردم دچار فراموشی شدم اصلاً شما رو هم یادم
نمیاد ....قول میدم جبران کنم...

ترم 6(ترم ولخرجیدگی) :الو مامان من خونه می خوام ! راستی اون 50 تومنی که 3 روز
پیش فرستادی تموم شد.دوباره بفرست.خرج پروژه ام شد!!!


ترم7 (ترم پاتوقیده گی):خودتون دیگه میفهمین

ترم8 (ترم فارغ التحصیلگی):
الوسلام خانم.واسه این آگهی که توی روزنامه دادید تماس گرفتم.فرموده بودید آبدارچی با مدرک لیسانس و روابط عمومی بالا.

این نیز بگذرد............


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ