سفارش تبلیغ
صبا ویژن
< 1 2 3 4 5 >

 

 *وقتی پسرا دور هم خلوت میکنند!!!!


1- ای رامین بدبخت دلت بسوزه همون دختری که به تو نخ نمیداد من رفتم شمارشو گرفتم

2- من بدجوری عاشقش شدم . اگه این خوشکله با من دوست بشه من همه ی دوست دخترهام رو کنار میگذارم

3- بچه ها این دختره رو دیدین که مانتو صورتی میپوشه و یه عینک آفتابی هم میزنه . وقتی هم که توی دانشگاه راه میره هیچکی رو تحویل نمیگیره . باید حالشو بگیریم

4- ما اینیم دیگه بالاخره شماره رو دادیم به دختره

5- بچه ها من میخونم شماها دست بزنید ... امشب خونمون بعله برونه ..امشب خونمون عشق و جنونه ...

6- بر و بچ جاتون خالی امروز رفتیم کافی نت یه رومی رو به گند کشیدیم

 

 

*وقتی دخترا دور هم خلوت میکنند!!!!


1- وای این انگشتر رو کی خریده ؟ چقدر قشنگه !!!!!

2- وای الهام جون نبودی امروز من با اون پسره قرار داشتم . اینقدر با هم حرفزدیم . حتی اسم بچه هامون هم انتخاب کردیم

3- من خیلی دلم میخواد آی دی این پسره رو بدست بیارم تا باهاش چت کنم .

4- امروز یه پسره خوشتیپ و با کلاس توی دانشگاهمون اومده بود . هر چی عشوه و ناز کردم براش تحویلم نگرفت . مگه من خوشکل نیستم

5- سارا دیدی چه پسره مودبی توی فروشگاه بود . حتی توی صورتمون هم نگاه نکرد . خیلی پسره سر به زیری بود من که دلم پیشش گیر کرده

6- مینا دختر با خودت چیکار کردی . چرا این همه چاق شدی . حالا باید بری بدن سازی اندامت رو بسوزونی تا این لباسهای تنگی که گرفتی اندازه ی تنت بشه

7- راستی شیلا امشب میایی خونه ی ما . امشب جشن تولد منه . حتما بیا . چون میخواهیم کلی برقصیم!!!!


نظر() جالب و خنده دار ،

  

1ـ روش کوزه ای : همان روش قرن های قدیم که دختر کوزه به دوش به سمت رودخانه می رفت پسر به کوزه می خوره کوزه بشکست و بعد چنین گفته اند که : اگر با من نبودش هیچ میلی ... چرا ظرف مرا بشکست لیلی

نتیجه گیری : بحران ازدواج حال حاضر بخاطر لوله کشی شدن آبه .

2ـ روش عرفانی : چهل شبانه روز جلوی خونه رو آب و جارو میکنی و ده تا شمع روشن می کنی شکلات بین مردم تقسیم می کنی تا مرد آرزوهات بیاد.

نتیجه گیری : در صورت کمبود شمع می تونین فانوس هم روشن کنین .

3ـ روش سوسکی : بخاطر ترس از یه سوسک که حتی می تونی خودت اون رو تو خونه یا کوچه کار بزاری همچین محکم می پری تو بغلش و بهش می چسبی که هیچ جور نتونه تو رو از خودش جدا کنه .

نتیجه گیری : با تشکر از کلیه سوسک های محترم مقیم مرکز و حومه .

4ـ روش تیپ : انواع تیپ های مختلف روی خودت پیاده می کنی بیست و دو کیلو لوازم آرایش روی خودت خالی می کنی و سعی میکنی تا آنجا که ممکن است لباس ها مورد توجه باشند طوری که هرکس که تو خیابونه مجبور بشه حتما یک بار شما را نگاه کنه بعد گوشه خیابون می ایستی تا شوهر مناسب سوارت کنه .

نتیجه گیری : خطر احتمال از بین رفتن آبروی چندین و چند ساله تان وجود دارد اما چون به خاطر ازدواج است مسئله نیست این دفه !

5ـ روش خر خونی : تو کلاس و مدرسه و دانشگاه نمره بیست کلاس می شی بالاخره تو کل سال های مدرسه یه خر خون دیگه پیدا میشه که بیاد سراغت و باعث بشه که نترشی .

نتیجه گیری : اگه شوهر پیدا نشد تا مقطع دکترا ادامه بدین و بعد ترک تحصیل کنین.

6ـ روش مایه داری : با دوستان توی انواع پارتی های شبانه و پیست های اسکی و باشگاه های بیلیارد و بولینگ هر کوفت و زهر مار دیگری که می تونی شرکت می کنی و حواست فقط به یه شوهر مناسب هست تا چیز های دیگه .

نتیجه گیری : سعی کنین همیشه چند میلیون در کیف خود داشته باشین.

7ـ روش مذهبی : توی انواع مجالس مختلف مذهبی شرکت می کنی توی هیچ چیز کم نمی آری جایی نیست که مراسمی باشه و تو اونجا نباشی تا بالاخره یه شوهر گیرت بیاد .

نتیجه گیری : التماس دعا خواهر .

8ـ روش فامیلی : یه کاغذ بر می داری و اسم تمام پسرهای فامیل از سن پنج تا پنجاه ساله رو که ازدواج نکردنن رو روش می نویسی بعد شروع به بررسی و تفکیک می کنی و اونهایی که شرایط را دارن رو انتخاب می کنی و یه برنامه ریزی برای عملیات تاکتیکی که بلاخره یه کدوم رو خفت کنی .

نتیجه گیری : می تونین روی یه بچه پنج ساله برای بیست سال آینده برنامه بریزین

9ـ روش نامردی : جلوی یکی از این ماشین های پلیس یه دفعه می پری پسره رو می گیری تو بغلت و دستت رو میکنی تو دستش و ازش...(سانسور) می گیری تا بعد از تعهد توی کلانتری مجبور بشه که باهات ازدواج کنه. البته این روش برای اونهایی است که از کلیه روش های بالا نا امید شده اند.

نتیجه گیری : در تعهد نامه کلانتری حتما مقدار مهریه را ذکر کنین


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

دو خلبان نابینا که هردو عینک های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند،در حالی که یکی از آنها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می کرد.
زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد.
اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند.
در همین حال، زمزمه های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است.
اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت.
هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می شد چرا که می دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می رود.
هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می داد و چرخ های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند.
اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.
در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری می گوید :

باب، یکی از همین روزا بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن می کنن و اون وقت کار همه مون تمومه


نظر()

  

ترم اول(ترم جو گیری):الو سلام مامانی.منم هوشنگ.وای مامانی نمی دونی چقدر اینجا
خوبه. دانشگاه فضای خیلی نازیه.وای خدا خوابگاه رو بگو.وقتی فکر می کنم امشب روی
تختی می خوابم که قبل از من یه عالمه از نخبه ها و دانشمندای این مملکت توش خوابیدن -
و جرقه اکتشافات علمی از همین مکان به سرشون زده

ترم 2(ترم عاشق شدگی):آه ای مریم.ای عشق من.همه زندگی من.می خواهم
درختی شوم و بر بالای سرت سایه بیفکنم تا بر شاخسار من نغمه سرایی کنی.میخواهمت با
تمام وجود عزیزم.همه پول و سرمایه من متعلق به توست.بدون تو این دنیا رو نمی خوام.
کی میشه این درس من تموم شه تا بیام بات ازدواج کنم.امروز یک ساعت پشت پنجره
کلاستون بودم و داشتم رخ زیبایت را که همچون پروانه ای در کلاس میدرخشیدی تماشا می کردم..


ترم 3(ترم افسردگی):الو مامان سلام.مریم منو ول کرد و گذاشت رفت! مامان جون
افسرده شدم اولین عشقم بود دارم میمیرم از غصه .ای خدا بیا منو بکش راحتم کن.مامان
من این زندگی رو نمی خوام.....

ترم 4(ترم زرنگ شدگی):الو سلام مهشید جون خوبی عزیزم؟منم پژمان! کجایی نفس؟
نیستی؟دلم تنگ شده واست گنجشک کوچولوی من.بیا ببینمت قربونت برم...مهشید جون من
پشت خطی دارم .مامانمه.بعداً بت زنگ میزنم......
الو به به سلام چطوری ندا جون؟آره بابا داشتم با مامانم صحبت می کردم. پیرزن دلش تنگ
شده واسم! جوجوی من حالت خوبه؟ به خدا منم دلم یه ذره شده واست.باشه عزیزم فردا
ساعت 11 میبینمت

ترم5 (ترم مشروطه گی): الو سلام استاد! قربون بچه ات دارم مشروط میشم.2 نمره
بهم بده.به خدا دیشب بابابم سکته کرد . مرد. مامانم هم از غصه افتاد پاش شکست الان تو
آی سی یو بستریه. منم ضربه روحی خوردم دچار فراموشی شدم اصلاً شما رو هم یادم
نمیاد ....قول میدم جبران کنم...

ترم 6(ترم ولخرجیدگی) :الو مامان من خونه می خوام ! راستی اون 50 تومنی که 3 روز
پیش فرستادی تموم شد.دوباره بفرست.خرج پروژه ام شد!!!


ترم7 (ترم پاتوقیده گی):خودتون دیگه میفهمین

ترم8 (ترم فارغ التحصیلگی):
الوسلام خانم.واسه این آگهی که توی روزنامه دادید تماس گرفتم.فرموده بودید آبدارچی با مدرک لیسانس و روابط عمومی بالا.

این نیز بگذرد............


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

یک برنامه نویس و مهندس در یک مسافرت طولانی کنار یک دیگر در هواپیما نشسته بودند.برنامه نویس رو به مهندس کرد و گفت:

-مایلید با هم بازی کنیم؟

مهندس که میخواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روی خودش کشید.برنامه نویس دوباره گفت:بازی سرگرم کننده ای است.من از شما یک سوال میپرسم و اگر شما جوابش را نمیدانستید 5 دلار به من بدهید بعد شما از من یک سوال میکنید  اگر من جوابش را نمیدانستم من 5 دلار به شما میدهم.

مهندس مجددا معذرت خواست و چشم هایش را روی هم گذاشت تا خوابش ببرد.این بار برنامه نویس پیشنهاد دیگری داد.گفت:خوب اگر شما سوال من را جواب ندادید 5 دلار بدهید ولی اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم 50 دلار به شما میدهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه نویس بازی کنه. برنامه نویس نخستین سوال را مطرح کرد:فاصله زمین تا ماه چقدر است؟

مهندس بدون اینکه کلمه ای به زبان اورد دست در جیبش کرد و 5دلار به برنامه نویس داد.حالا نوبت خودش بود.مهندس گفت ان چیست که وقتی از تپه بالا میرود 3 پا دارد و وقتی پایین می اید 4 پا؟

برنامه نویس نگاه تعجب امیزی کرد و سپس به سراغ لپ تابش رفتو تمام اطلاعات موجود را در ان مورد جست و جو قرار داد.ان گاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره امریکا را هم جستوجو کرد باز هم چیز به درد بخوری پیدا نکرد.سپس برای تمام همکارانش ایمیل فرستاد و سوال را با انها در میان گذاشت و با یکی دو نفر هم چت کرد ولی ان ها هم نتوانستند کمکی کنند.بلاخره بعد از 3 ساعت مهندس را از خواب بیدار کرد و 50 دلار به او داد.مهندس مودبانه 50 دلار راگرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد.برنامه نویس بعد از کمی مکث مهندس را تکان داد وگفت:خوب جواب سوالت چه بود؟

مهندس دوباره بدون اینکه کلمه ای به زبان اورد دست در جیبش کرد و 5 دلار به برنامه نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید...


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ